ساعت پانزده و سي دقيقه بود كه به ميدان هفتم تير رسيديم . در هر چهار سمت ميدان پليس ها تجمع كرده بودند. اما پليس ها خيلي خوشرو خندان بودند هرچه به سمت جنوب پيش ميرفتيم بر تعداد پليس ها اضافه ميشد. و البته بر اخم پليس ها هم همچنين. نزديكي هاي ميدون وليعصر كه رسيديم هواي اعتراضات پارسال نمود پيدا كرد.
چماقدار ها و سانديس خورها رو مثل گوسفند بار وانت كرده بودن و داشتن كجا مي بردن نميدونم. هرچي بود داشتن ميبردنشون به يه جايي كه احتمالا فكر ميكردن شلوغي زياده. نكنه جالب ماشنهاي زانتيا مشكي رنگ با چراغ گردونهاي متحرك بود. تا حالا نديده بودم توشونم لباس شخصي بودن كه بعدا متوجه شديم اطلاعاتي هستن.
بلوار كشاورز رو به سمت غرب پيش روي ميكرديم كه تعدادي متور سوار از وسط بلوار كشاورز در خلاف حهت به هركت در اومدن و چوبهاشونو توي هوا ميچرخوندن و به قولي به مردم چنگ و دندون نشون ميدادن. اما يك مرتبه يكي از اونهايي كه ريشش از بقيه بلندتر بود داد زد باتومهاتونو به سمت مردم نگيريد.
و خوب دليلش هم معلوم بود از اينكه مردم رو بيشتر از اين عصباني ببينن نگران بودن. جالب بود باز هم زانتيا مشكي ديديم با چراغ گردون و لباس شخصي و همونطور كه گفتم بعدا فهميديم كه اطلاعاتي هستن. نزديكي هاي بيمارستان امام كه رسيديم نزاشتن بريم به سمت خيابان ازادي و گفتن برگرديد به سمت بلوار كشاورز و خوب مجبور شديم بريم به سمت دانشگاه ارتش و از نواب برگرديم ت توي خيابون ازادي.
هرچي از نواب به سما جنوب ميرفتيم تجمع نيروهاي پليس بيشتر و بيشتر ميشد ، تا جايي كه ديگه وقتي به خيابون آزاد يرسيديم انگار پادگان نظامي پليس بود. اما اصلا هيچ كار يبا مردم نداشتن و مردم هم در دسته هاي دو سه و چهار و چندتايي وايستاده بودن كنار خيابونها و وقتي كه پليس ها با خنده هايي كه معلوم بود خنده هاي دستوري هستش از مردم ميخواستن كه وا نستن و حركت كنن.
اولين حركت در يكي از خيابونهاي فرعي حدفاصل شادمان تا بهبودي شكل گرفته بود و مردم شعارهاشونو ميدادن و مردم هم تا ديدن كه حركت شروع شده فور يرفتن و قاطي شدن و هسته اوليه شكل گرفتش. جالبه كه تو ياون خيابون ها اثري از پليس نبود و مردم شعار ميدادن.
به نزديكي هاي اتوبان يادگار كه رسيديم پر بودش از چماقدارهاي رژيم كه برام جالب بود جدا ميگم چهره هايي عجيب داشتن بدون شك مال تهران نبودن حالا اينكه ايراني بودن يا نه به كنار ولي شك ندارم ايراني نبودن. و همگي شونو مثل گوسفند سوار اين وانتها كرده بودن و اين ور اونور ميبردن و جالب اين بود كه اصلا هم قوانين رانندگي رو رعايت نميكردن مثلا بر خلاف همه ماشينها رانندگي ميكردن و ديگه اين كه لبس هاشون هم بي شباهت به استفراغ نبود باور كنيد جدي ميگم من تا حالا اوجوري لباس نديده بودم.
به نزديكي هاي دانشگاه شريف رسيديم رفيتيم تو يخيابون تيموري تا از بالا بريم تو ميدان آزادي اما جمعيت نسبتا زيادي جمع شده بودن و شعار هايي بر عليه حكومت ميدادن و جالب اين بود كه وسط ميدون دوتا ماشين با هم تصادف كرده بودن و وسط راهپيمايي با هم بحث ميكردن كه مقصر كدومشونه. جمعيت توي خيابون تيموري تقريبا رفته رفته بيشتر هم شد و به هزار نفر رسيد و خيلي برام جالب بود كه خانوادگي اومده بودن راهپيمايي ، حتي افراد مسن به همراه جوونتر ها اومده بودن.
ما هم همراه شديم با اين گروه به سمت ميدان ازادي ، اما هنوز چندان به پيش نرفته بوديم كه گاز اشك اور شروع مجادلات بود. و همين باعث شد كه اتش روشن كردن شروع بشه و بعد درگيري ها شروع بشه و مردم متفرق بشن درواقع شروع اين ماجرا با حمله گاز اشك اور بودش و اگه گاز اشك اور شليك نميشد درگيري هم شروع نميشد و همه چيز به خير خوشي تموم ميشد.
يواش يواش درگيري ها داشت كوچه به كوچه ميكشيد كه هوا هم داشت ديگه تاريك ميشد با تاريك شدن هوا مردم هم جراتشون بيشتر شده بود و شعار ميدادن مثلا تا قبل از تاريكي هوا مرگ بر ديكتاتور ميگفتن اما وقتي هوا رو به تاريكي گذاشت مرگ بر خامنه اي مثل نقل و نبات توي دهن مردم ميچرخيد.
يه افغاني هم توي حمعيت بودش كه داد ميزد خامنه اي حيا كن سلطنت رو رها كن خيلي جالب بود اين صحبنه ، يواش يواش با سرد شدن هوا و تاريكي و درگيري هاي كوچه به كوچه مردم به مرور متفرق شدن و ما هم سوار ماشين شديم و به سمت ارياشهر حركت كرديم.
در طول مسير نيروهاي پليس و چماقدارهاي سانديس خور رو ميديدم كه همچنان توي خيابونها وايستادن و كلافه شده بودن از دست مردم. نزديكي هاي ارياشهر كه رسيديم ديديم كه پليس توي آرياشهر هم خيلي زياد هستش و چماقدارها هم بر خلاف حهت از شمال به جنوب بر عكس ماشينها داشتن رانندگي ميكردن و وانتهاشونم پر بود از سانديس خورها كه مثل گوسفند بار وانتها شده بودن.
نكنه جالب اين بود كه موبايلها در تمام مسير تا نواب قطع بود ولي توي ميدان ازادي و اطراف ازادي موبايل قطع نبود
نكته ديگه اينكه در تمامي طول مسير و در ميدان ازادي هيچ اثري از نيروهاي سپاه نبود و وقتي كه بعدا شنيدم توي امام حسين هم هيچي سپاهي نبوده
اما خبر بد اينكه شنيدم يكي از دانشجوهاي دانشكده هنر به نام صانع ژاله توسط تك تيراندازان رچيم كشته شده و متاسفانه به گردن منافقين انداخته شده و اينكه بنده خدا يه شبه بسيجي شد حافظ قران شد ريش دار شد و هزار تا چيز ديگه كه برا شدر آوردن.
چماقدار ها و سانديس خورها رو مثل گوسفند بار وانت كرده بودن و داشتن كجا مي بردن نميدونم. هرچي بود داشتن ميبردنشون به يه جايي كه احتمالا فكر ميكردن شلوغي زياده. نكنه جالب ماشنهاي زانتيا مشكي رنگ با چراغ گردونهاي متحرك بود. تا حالا نديده بودم توشونم لباس شخصي بودن كه بعدا متوجه شديم اطلاعاتي هستن.
بلوار كشاورز رو به سمت غرب پيش روي ميكرديم كه تعدادي متور سوار از وسط بلوار كشاورز در خلاف حهت به هركت در اومدن و چوبهاشونو توي هوا ميچرخوندن و به قولي به مردم چنگ و دندون نشون ميدادن. اما يك مرتبه يكي از اونهايي كه ريشش از بقيه بلندتر بود داد زد باتومهاتونو به سمت مردم نگيريد.
و خوب دليلش هم معلوم بود از اينكه مردم رو بيشتر از اين عصباني ببينن نگران بودن. جالب بود باز هم زانتيا مشكي ديديم با چراغ گردون و لباس شخصي و همونطور كه گفتم بعدا فهميديم كه اطلاعاتي هستن. نزديكي هاي بيمارستان امام كه رسيديم نزاشتن بريم به سمت خيابان ازادي و گفتن برگرديد به سمت بلوار كشاورز و خوب مجبور شديم بريم به سمت دانشگاه ارتش و از نواب برگرديم ت توي خيابون ازادي.
هرچي از نواب به سما جنوب ميرفتيم تجمع نيروهاي پليس بيشتر و بيشتر ميشد ، تا جايي كه ديگه وقتي به خيابون آزاد يرسيديم انگار پادگان نظامي پليس بود. اما اصلا هيچ كار يبا مردم نداشتن و مردم هم در دسته هاي دو سه و چهار و چندتايي وايستاده بودن كنار خيابونها و وقتي كه پليس ها با خنده هايي كه معلوم بود خنده هاي دستوري هستش از مردم ميخواستن كه وا نستن و حركت كنن.
اولين حركت در يكي از خيابونهاي فرعي حدفاصل شادمان تا بهبودي شكل گرفته بود و مردم شعارهاشونو ميدادن و مردم هم تا ديدن كه حركت شروع شده فور يرفتن و قاطي شدن و هسته اوليه شكل گرفتش. جالبه كه تو ياون خيابون ها اثري از پليس نبود و مردم شعار ميدادن.
به نزديكي هاي اتوبان يادگار كه رسيديم پر بودش از چماقدارهاي رژيم كه برام جالب بود جدا ميگم چهره هايي عجيب داشتن بدون شك مال تهران نبودن حالا اينكه ايراني بودن يا نه به كنار ولي شك ندارم ايراني نبودن. و همگي شونو مثل گوسفند سوار اين وانتها كرده بودن و اين ور اونور ميبردن و جالب اين بود كه اصلا هم قوانين رانندگي رو رعايت نميكردن مثلا بر خلاف همه ماشينها رانندگي ميكردن و ديگه اين كه لبس هاشون هم بي شباهت به استفراغ نبود باور كنيد جدي ميگم من تا حالا اوجوري لباس نديده بودم.
به نزديكي هاي دانشگاه شريف رسيديم رفيتيم تو يخيابون تيموري تا از بالا بريم تو ميدان آزادي اما جمعيت نسبتا زيادي جمع شده بودن و شعار هايي بر عليه حكومت ميدادن و جالب اين بود كه وسط ميدون دوتا ماشين با هم تصادف كرده بودن و وسط راهپيمايي با هم بحث ميكردن كه مقصر كدومشونه. جمعيت توي خيابون تيموري تقريبا رفته رفته بيشتر هم شد و به هزار نفر رسيد و خيلي برام جالب بود كه خانوادگي اومده بودن راهپيمايي ، حتي افراد مسن به همراه جوونتر ها اومده بودن.
ما هم همراه شديم با اين گروه به سمت ميدان ازادي ، اما هنوز چندان به پيش نرفته بوديم كه گاز اشك اور شروع مجادلات بود. و همين باعث شد كه اتش روشن كردن شروع بشه و بعد درگيري ها شروع بشه و مردم متفرق بشن درواقع شروع اين ماجرا با حمله گاز اشك اور بودش و اگه گاز اشك اور شليك نميشد درگيري هم شروع نميشد و همه چيز به خير خوشي تموم ميشد.
يواش يواش درگيري ها داشت كوچه به كوچه ميكشيد كه هوا هم داشت ديگه تاريك ميشد با تاريك شدن هوا مردم هم جراتشون بيشتر شده بود و شعار ميدادن مثلا تا قبل از تاريكي هوا مرگ بر ديكتاتور ميگفتن اما وقتي هوا رو به تاريكي گذاشت مرگ بر خامنه اي مثل نقل و نبات توي دهن مردم ميچرخيد.
يه افغاني هم توي حمعيت بودش كه داد ميزد خامنه اي حيا كن سلطنت رو رها كن خيلي جالب بود اين صحبنه ، يواش يواش با سرد شدن هوا و تاريكي و درگيري هاي كوچه به كوچه مردم به مرور متفرق شدن و ما هم سوار ماشين شديم و به سمت ارياشهر حركت كرديم.
در طول مسير نيروهاي پليس و چماقدارهاي سانديس خور رو ميديدم كه همچنان توي خيابونها وايستادن و كلافه شده بودن از دست مردم. نزديكي هاي ارياشهر كه رسيديم ديديم كه پليس توي آرياشهر هم خيلي زياد هستش و چماقدارها هم بر خلاف حهت از شمال به جنوب بر عكس ماشينها داشتن رانندگي ميكردن و وانتهاشونم پر بود از سانديس خورها كه مثل گوسفند بار وانتها شده بودن.
نكنه جالب اين بود كه موبايلها در تمام مسير تا نواب قطع بود ولي توي ميدان ازادي و اطراف ازادي موبايل قطع نبود
نكته ديگه اينكه در تمامي طول مسير و در ميدان ازادي هيچ اثري از نيروهاي سپاه نبود و وقتي كه بعدا شنيدم توي امام حسين هم هيچي سپاهي نبوده
اما خبر بد اينكه شنيدم يكي از دانشجوهاي دانشكده هنر به نام صانع ژاله توسط تك تيراندازان رچيم كشته شده و متاسفانه به گردن منافقين انداخته شده و اينكه بنده خدا يه شبه بسيجي شد حافظ قران شد ريش دار شد و هزار تا چيز ديگه كه برا شدر آوردن.
خدا رحمت كنه هم اون و هم همه شهيدان راه ازادي رو ، اما يه سوال كه بي جواب مونده چرا هيچ اثري از نيروهاي سپاه در ميان نيروهاي مستقر در راهپيمايي نبود ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر