۱۳۸۸/۰۵/۱۷

خانه ام بسته نيست ،‌ خانه ام آزاد است

خانه اي دارم ، خانه ام زنجير است ، خانه اي دارم ، خانه ام در دست نيست ، خانه اي دارم ، خانه ام دربند است . اين خانه ، خانه ي من است ، خانه ي تو است ، خانه ي ما است ،‌ خانه ي همه روزنامه نگاران است ، اين خانه آزاد بايد شود كه اگر نشود نيز هم در دل ما آزاد است ، چون ما اين خانه را نه در مكان كه در دلها برپايش داشته ايم ، تا بماند اين خانه از براي من ، از براي تو ، از براي ما ، چون ما هستيم و بيشمار هستيم ، خانه روزنامه نگار ، خانه چشم هاي مردم آن كشور هستند ، چشم هايي كه مي بينند گوش هايي كه مي شنوند و منتشر مي سازند آنچه را كه ميبينند ، و عجبا كه با محدود كردن چند صد خبرنگار ، ناخواسته هفتاد ميليون خبرنگار پديد آمد خبرنگاراني كه با دوربين خود ، با قلم خود و با وجدان بيدار خود هرچند به صورت غير حرفه اي به انعكاس اخبار مي پردازند ، نيك ميدانيم كه با بسته شدن خانه روزنامه نگاران ، اخبار بسته نميشود كه پربارتر نيز ميشود. خانه ي من خانه تو ، ‌خانه ما ، دلهاي ماست ، خبر من خبر تو ، خبر ما حرفهاي ماست ،‌سخناني كه ميزنيم ، چشم هايي كه ميبينيم و وقايعي كه منتشر ميكنيم ، همه حكايت از آن دارد كه اين خانه بسته شدني نيست ، مي ماند اين خانه تا خبر هست تا خبرنگار هست ، تا روزنامه هست و تا روزنامه نگار هست. بستن خانه خشتي كاري بس آسان است ، اما خانه دل بسته نميماند ،‌ (ياد شعر كعبه و دل ، زنده ياد پروين اعتصامي افتادم ) جاي شوربختي آن است كه دليلي هم براي اين كار خويش ندارند و تنها گفته اند به دليل تخلفات گسترده هيئت مديره !؟ اين خانه بسته شده است !؟ اولا اين تخلفات چيست !؟ چرا اعلام نميشود ؟ بر فرض كه تخلفي صورت گرفته باشد ، چه ربطي به خانه روزنامه نگاران دارد !؟ چرا در شب انتخابات اين امر صورت گرفته است ؟ آن هم در ساعتي غير ادراي ؟ آيا نميتوانست اين عمل در بعد از انتخابات صورت گيرد ؟ دليل چه بوده است ؟ در خاتمه ميگويم ، هرچند گه بارها نيز گفته ام : خانه اي دارم به نام انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران كه نه از خشت و گل است كه همه از دل است.

هیچ نظری موجود نیست: