۱۳۸۸/۰۴/۲۷

اين نماز جمعه بود يا تظاهرات آزادي خواهان ؟

صفانه دلدار- خيلي وقت پيش منتظر اين نماز جمعه بودم. صبح پا شدم حاضر شدم برم نماز جمعه. راستي تا حالا نماز جمعه رفتيد ؟ من كه تا حالا نرفته بودم ، ولي رفتم. راننده آژانس اول گفت نمي رم . شلوغه ، سنگ ميزنن به ماشينم، گفتم خسارت ماشينتو من ميدم. با غرولند قبول كرد كه بره. هرچي به خيابون آزادي نزديك ميشديم حضور مردم از پير و جوون ، مرد و زن ، حتي بچه ها برام جالب بود. هرچند اتوبوس هاي خيلي زيادي كه كنار خيابون هم پارك شده بودن برام عجيب بود. اما يه چيزي بگم ، تا حالا نديده بودم كه بچه ها هم بيان به تظاهرات. بر خلاف هميشه اينبار بيشتر پليس ها از راهنمايي و رانندگي بودن. تا حالا راهنمايي رانندگي نديده بودم باتوم داشته باشه، ولي داشتن. به ميدون انقلاب رسيديم راه و به سمت خيابون انقلاب بسته بودن. گفتن بايد به سمت اميرآباد بريد. راننده گفت خانم ديگه نميشه جلوتر رفت ، كرايه هم نميخوام خداحافظ. بنده خدا ترسيده بود از اين همه مردمي كه اومده بودن تظاهرات ، ببخشيد اومده بودن نماز جمعه. با اصرار من بنده خدا ، راضي شد پول بگيره. پياده شدم. به سمت خيابون انقلاب رفتم. جمعيت خيلي زياد بود. به سمت صحن دانشگاه رفتم ، مامورهايي كه نه پليس بودن و نه لباس شخصي ، به من گفتن جلوتر نيا، گفتم ميخوام برم نماز بخونم ، خنديد و گفت اينجا ،‌ جاي شما ها نيست!؟ برگشتم عقب ، از يكي از پسرهايي كه گردنش سبز بسته بود پرسيدم ، چرا نميزارن بريم توي صحن گفت ، از صبح زود با اتوبوس هاي شركت واحد دارو دسته خودشونو آوردن توي اينجا تا مردم نتونن برن توي صحن كه دوربين فقط اونا رو نشون بده بقيه مردم ديده نشن. از يكي ديگه پرسيدم چرا پليس كم شده ؟ جواب داد بيشتر دارو دسته شون فرستادن مشهد تا به صورت خودجوش!!! از احمدي نژاد حمايت كنن :-) بقيه شونم فرستادن تا برن توي صحن كه صحن رو اشغال كنن. به همين خاطر ، نيرو كم آوردن ، از پليس هاي راهنمايي رانندگي استفاده كردن. برگشتم رفتم به سمت شمال اميرآباد. خيلي جمعيت زياد بود ، فكر كنم ركورد نماز جمعه شكست . بايد يه نامه بنويسم براي كتاب گينس تا به ثبت برسونم. توي خيابون اميرآباد ، تقريبا همه خيابونهاي فرعي رو بسته بودن. حضور لباس شخصي ها رو هم با كمي دقت ميشد فهميد اما جمعيت مردم اونقدر زياد بود كه هيچ كار ياز دست لباس شخصي كه هيچ ، از تمام نيروهاي پليس هم بر نميومد. تا بلوار كشاورز كه رسيدم انگار داشتم مخالف موج آب شنا مي كردم ، همه به سمت انقلاب ميرفتن ، ولي من به سمت شمال ميرفتم. توي اميرآباد كه غلغله بود.خيلي كيف كردم همه اومده بودن. اما شعاري از كسي نشنيدم. تا خيابون قدس رفتم جمعيت همينطوري ميومدن به سمت دانشگاه. يه دفعه ياد وزارت كشور افتادم. برگشتم به سمت خيابون اميرآباد ، چون امير آباد هيچ ماشيني راه نميدادن. يه تاكسي دربستي گرفتم براي فاطمي. ترافيك خيلي زياد بود ، رفتم به سمت خيابون فاطمي ، نزديك وزرت كشور كه رسيدم ، نزديك پنجاه تا موتور سوار نيروي انتظامي جلوي در وزارت كشور وايساده بودن تا از وزارت كشور حراست كنن !!!! به راننده گفتم از خيابون فلسطين بره پايين. جمعيت خيلي زياد بودن كه پياده خيابون فلسطين رو به سمت پايين مي رفتن. تا نزديكي هاي بلوار كشاورز رفتيم اما سر دمشق راه رو بست بودن رفتيم به سمت شرق و خيابون وليعصر. سيل جمعيت به سمت ميدون وليعصر كاملا مشخص بود. ما به سمت خيابون حافظ رفتيم و حافظ و انداختيم پايين ، خيابون حافظ هم مردم به سمت وليعصر ميرفتن، حافظ رو انداختيم رفتيم پايين زير گذر پل طالقاني رو بسته بودن و مردم مجبور بودن به سمت خيابون انقلاب برن. رفتيم خيابون انقلاب خيلي ترافيك شديد بود، مردم هم كه با ماشين اومده بودن دنبال كوچكترين جا براي پارك كردن ماشيناشون ميگشتن. از ماشين پياده شدم تا پياده برم ترافيك خيلي زياد تر از اوني بود كه بشه با ماشين رفت. هرچي به سمت دانشگاه مي رفتيم شلوغي بيشتر ميشد. رفتم به سمت دانشگاه اما جايي كه قبلابودم رو ديگه نميتونستم به دست بيارم جمعيت پرش كرده بودن. با هر بدبختي بود خودمو به نزديكاي اونجا رسوندم. تا رسيدم اونجا خطبه اول تموم شده بود ، مردم هم داشتن شعار ميدادن : "مرگ بر چين" خندم گرفت ، تا حالا مرگ بر چين نشنيده بودم :-) يه عده هم داد ميزدن : "مرگ بر ديكتاتور" هر چند رفسنجاني ميگفت شعار نديد. اما مردم اومده بودن شعار بدن . يه خبر ديگه اينكه من نديدم ولي بين مردم خبر پخش شده بود كه كروبي رو كتك زدن!؟ ياد حرف اين پسره‌ي خلف وزير ارشاد ، صفار هرندي افتادم كه گفته بود بلايي كه سر مهاجراني توي نماز جمعه اومده بود سر كروبي هم مياد !؟ قاطي حرفهاي رفسنجاني ، مردم الله اكبر و مرگ بر ديكتاتور رو ادامه ميدادن. راستي يه چيزخيلي خنده دار بود ، يه نفر با بلندگو بين مردم شعار ميداد اما مردم هرچي ميخواستن شعار ميدادن ، يارو ميگفت مرگ بر انگليس ، مردم ميگفتن مرگ بر روسيه ، يا وقتي كه گفت خوني كه در رگ ماست هديه به رهبر ماست ، مردم گفتن ، خوني كه در رگ ماست ، هديه به ملت ماست :-) ، يه چيز ديگه كه يادم رفت بگم ، قطع كامل موبايل تا ساعت 18:00 در سراسر تهران بود. بعداز نماز جمعه مردم كه در حال برگشتن بودن راهپيمايي هاي خوبي در جهت هاي مختلف راه انداخته بودن. اما بازم پليس براي خوش خدمتي لباس شخصي ها با اونها قاطي شدن و بساط گاز اشك آور رو راه انداختن ، يه خانمي كه تقريبا مسن هم بود گفت : "ما به گاز اشك آور" عادت كرده بوديم اگه گاز اشك آور نمي زدن خوش نميگذشت" !؟ يه جوري ميگفت كه انگار رفته پيك نيك خيلي ازش خوشم اومد ، به خودم گفتم آفرين به غيرت شيرزنايي مثل اين خانم . ساعت حدود 18:00 رو نشون ميداد كه ديگه يواش يواش به سمت خونه برگشتيم. تا از اين پيروزي خوشحال باشيم. اني يك پيروزي بزرگ براي مردم خوب و آزادي خواه ايران هستن.

هیچ نظری موجود نیست: